توام...

دل شکستگی هایم زیاد شده...چاره ای بیاندیش
 
 

دیر امدی ...

دلم را میخواهی...دیر امدی....

فروخته شد... به صاحبش مراجعه کن...


 

 

 

 

کجاست...

کفش هایم کجاست؟می خواهم بی خبر راهی بشوم

مدتی بی بهار طی بکنم،دو سه پاییز دربدر بشوم

خسته ام از تو،از خودم،از ما،"ما" ضمیر بعیدِ زندگی ام

دو نفر انفجار جمعیت است،پس چه بهتر که یک نفر بشوم

یک نفر در غبار سرگردان،یک نفر مثل برگ در طوفان

می روم گم شوم برای خودم ،کم برای تو دردسر بشوم

داستانی شدم که پایانش،مثل یک عصر جمعه دلگیر است

نیستم در حدود حوصله ها،پس چه بهتر که مختصر بشوم

دورها قبر کوچکی دارم،بی اتاق و حیاط خلوت نیست

گاه گاهی سر بزن نگذار،با تو ازاین بیشترغریبه تربشوم